کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زلف تو خورشید را در سایه پنهان می کند

    روز روشن با شب تاریک یکسان می کند

    گل چو می بیند که رویت بوستان افروز شد

    قرب یک سال از خجالت ترک بستان می کند

    از چه شد زلف تو در بند پریشانی خلق

    چون همه روزه رخت با مردم احسان می کند

    ز آه من زلف کژت در تاب شد وین نیست راست

    گر به هر بادی زما خاطر پریشان می کند

    من هم اوّل ترک جان کردم چو دانستم که نیست

    عاشقی کار کسی کاندیشه از جان می کند

    بر لب لعلت دمیده خطّ سبزت گوییا

    خضر مسکن در کنار آب حیوان می کند

    تشنگان را جان رسیده بر لب و خضر خطت

    آب حیوان دارد و از خلق پنهان می کند

    از گریبان تا نمودی چهره هر شب تا به روز

    آفتاب از شرم تو سر در گریبان می کند

    از گلستان رخت چون یاد می آرد جلال

    خار مژگانش جهانی را گلستان می کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha