کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای به بازار غم عشق تو صد جان به جوی

    خود ترا نیست غم حال اسیران به جوی

    تا که دلاّل غمت حلقه جانبازان دید

    می زند نعره و فریاد که صد جان به جوی

    گر کند داس فنا خرمن هستی جوجو

    بر من بی خبر واله حیران به جوی

    کار عالم همه گر بی سر و سامان گردد

    بر من سوخته بی سرو سامان به جوی

    جام جمشید به من ده که نیرزد برِ من

    گنج قارون به دو جو مُلک سلیمان به جوی

    پیش ما جز سخن باده و پیمانه مگوی

    که نیرزد بر رندان همه عالم به جوی

    ای فلک! گرمی بازار به یک نان چه کنی؟

    هست در ملک دل ما صد ازین نان به جوی

    گر توان دید به بازار قیامت رخ دوست

    هیچ عاشق نخرد روضه رضوان به جوی

    جان بدادیم ز عشق و برِ جانان هیچ است

    سوخت در درد جلال و بر درمان به جوی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha