جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶: ای به بازار غم عشق تو صد جان به جوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای به بازار غم عشق تو صد جان به جوی خود ترا نیست غم حال اسیران به جوی تا که دلاّل غمت حلقه جانبازان دید می زند نعره و فریاد که صد جان به جوی گر کند داس فنا خرمن هستی جوجو بر من بی خبر واله حیران به جوی کار عالم همه گر بی سر و سامان گردد بر من سوخته بی سرو سامان به جوی جام جمشید به من ده که نیرزد برِ من گنج قارون به دو جو مُلک سلیمان به جوی پیش ما جز سخن باده و پیمانه مگوی که نیرزد بر رندان همه عالم به جوی ای فلک! گرمی بازار به یک نان چه کنی؟ هست در ملک دل ما صد ازین نان به جوی گر توان دید به بازار قیامت رخ دوست هیچ عاشق نخرد روضه رضوان به جوی جان بدادیم ز عشق و برِ جانان هیچ است سوخت در درد جلال و بر درمان به جوی جلال عضد یزدی