کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر شبی بر خاک کویت جای سازم تا سحر

    نطع خاکم زیر پهلو ، آستانم زیر سر

    آفتابی و ز تو ما چون ذرّه رسوا می شویم

    سایه از ما بر مدار و پرده ما را مدر

    دوش شمعم کرد دلسوزی گه بر بالین من

    ایستاده اشک می بارید تا وقت سحر

    دوست است از هر دو عالم مقصد و مقصود ما

    عاشقان را دنیی و عقبی نیاید در نظر

    کس نمی آید به چشمم کآردم آبی به روی

    جز سرشک خویشتن و آن هم به صد خون جگر

    ای که دایم دردمندان را ملامت می کنی

    لطف کن ما را به خود بگذار و از ما در گذر

    تو کجا در وهم گنجی کز تجلّی رخت

    طایر اوهام را یک سر بسوزد بال و پر

    چون به بویت روز حشر از خاک برخیزد جلال

    مست سودای تو باشد وز دو عالم بی خبر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha