به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

صفای اصفهانی

صفای اصفهانیغزل هاشمارهٔ ۱۴: ما و دل گر پاس عشق پرده در خواهیم داشت

1480عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ما و دل گر پاس عشق پرده در خواهیم داشت
پرده غیر از جمال دوست بر خواهیم داشت
یکنفس با او نباشیم و بجز او ننگریم
پاس انفاس و مراعات نظر خواهیم داشت
بی سر و بی پای گر باشیم و بی سامان چه باک
در بساط فقر فرق تاجور خواهیم داشت
خسروان را سر فرو ناریم بر تاج و کمر
کز کرامت تاج و از رفعت کمر خواهیم داشت
از طریق عشق بینی در هوای عشق دوست
گر دو پای خویش بر بندیم پر خواهیم داشت
کی فرو مانیم در زندان جاه و آرزو
عقل کاراگاه و عشق راهبر خواهیم داشت
دل کجا بندیم بر این علمهای بی اصول
ما بجز افسانه سودای دگر خواهیم داشت
بر فضای دوست در شیب و فراز راه عشق
صبر اگر کردیم بر دشمن ظفر خواهیم داشت
تیر اگر بارد نثار تیر جان خواهیم کرد
سنگ اگر آید بپیش سنگ سر خواهیم داشت
در غمش با اشک چون سیم و رخ چون زر ناب
بت پرستیم ار هوای سیم و رز خواهیم داشت
هر کسی را عشقی و سودای سری در سرست
ما بسر سودای عشق آن پسر خواهیم داشت
با سر زلف کجش در خلوت سر صفا
راستی آشوبها در بحر و بر خواهیم داشت
بی خبر مائیم زان موی و میان دلفریب
گر ز حال خود سر موئی خبر خواهیم داشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۳: بغیر خاک سر کوی دل پناهی نیست 2شمارهٔ ۱۴: ما و دل گر پاس عشق پرده در خواهیم ...3شمارهٔ ۱۵: گویند روی یار بکس آشکار نیست 4شمارهٔ ۱۶: سر ملک ز جلالت بر استانه ماست 5شمارهٔ ۱۷: مملکت شاه عشق جز دل درویش نیست 6شمارهٔ ۱۸: این گونه ماه آسمانست 7شمارهٔ ۱۹: رویت همه آتشست و آبست 8شمارهٔ ۲۰: من مبتلای عشق و دلم دردمند تست 9شمارهٔ ۲۱: آدمی صورت حقست و خدا را نشناخت 10شمارهٔ ۲۲: امشب شب قدرست و در میکده بازست 11شمارهٔ ۲۳: بجهان می ندهم آنچه مرا در سر ازوست 12شمارهٔ ۲۴: ما را دلیست بسته بزنجیر موی دوست 13شمارهٔ ۲۵: رسید دست من از عشق دل بدولت دوست 14شمارهٔ ۲۶: قدری که زاید از موت اندازه قدر نیس ...15شمارهٔ ۲۷: کونین ظهور دلبر ماست 16شمارهٔ ۲۸: کدام شه که گدای در سرای تو نیست 17شمارهٔ ۲۹: اگر ندیدی دریا که جای اندر جوست 18شمارهٔ ۳۰: بسکه شدم سالها معتکف کوی دوست 19شمارهٔ ۳۱: دو چشم او که ندانم فرشته یا که پری ...20شمارهٔ ۳۲: دلی که زیر پر باز زلف دلبر نیست 21شمارهٔ ۳۳: تا شد دل من معتکف دار حقیقت 22شمارهٔ ۳۴: نشین بچشم من از خاک رهگذر ایدوست 23شمارهٔ ۳۵: آمد از میکده بیرون پسری جام بدست 24شمارهٔ ۳۶: ما را که تن ز ساحل دریای جان گذشت 25شمارهٔ ۳۷: ما گدای در فقریم و فلک بنده ماست 26شمارهٔ ۳۸: شمس حقیقت از افق جان پدید شد 27شمارهٔ ۳۹: قومی بگرد کوی فنا راهبر شدند 28شمارهٔ ۴۰: تن ویرانه ام از لطف عمارت کردند 29شمارهٔ ۴۱: من پر کاه و غم عشق همسنگ کوه گران ...30شمارهٔ ۴۲: باز دل زیر غم عشق چنانست که بود 31شمارهٔ ۴۳: گر عشق رفیق راه من گردد 32شمارهٔ ۴۴: بشری دل من کامشب یار آید و جان بخش ...33شمارهٔ ۴۵: کی باشد آن بت آشنا گردد 34شمارهٔ ۴۶: سالها بود دلم آینه روی تو بود 35شمارهٔ ۴۷: کسی که بنده عشقست جاه را چه کند 36شمارهٔ ۴۸: مرا دلیست که جان را بسر چها آورد 37شمارهٔ ۴۹: جهان و هر چه درو هست پیش مردم راد 38شمارهٔ ۵۰: بر دلم دوش دری از حرم راز گشود 39شمارهٔ ۵۱: اگر آن مرغ که رفت از بر من باز آید 40شمارهٔ ۵۲: گر آفتاب فقر و فنا جلوه گر شود 41شمارهٔ ۵۳: دل کس خسته آن زلف گرهگیر مباد 42شمارهٔ ۵۴: بسته سلسله دام، هوس بازانند 43شمارهٔ ۵۵: ای ساقی جان جامی یار آمد یار آمد 44شمارهٔ ۵۶: آمد و رفت ز سودائی خود یاد نکرد 45شمارهٔ ۵۷: رازی که بدل دارم گر باز عیان گردد 46شمارهٔ ۵۸: سحر ز هاتف غیبم بگوش هوش رسید 47شمارهٔ ۵۹: ای بلب آمده جان یار ببالین آمد 48شمارهٔ ۶۰: بیک پیمانه ام دیوانه کردند 49شمارهٔ ۶۱: آنانکه دم ز دولت فقر و فنا زنند 50شمارهٔ ۶۲: آنانکه در صراط صعود ولایتند 51شمارهٔ ۶۳: برفت هر که در اینخانه بود و یار بم ...52شمارهٔ ۶۴: شمائید گروهی که طلبکار خدائید 53شمارهٔ ۶۵: ساقی درد کشان دی در میخانه گشود 54شمارهٔ ۶۶: زین سپس دل را برسوائی نشان خواهیم ...55شمارهٔ ۶۷: دوش در فقر ما چتر و لوا بخشیدند 56شمارهٔ ۶۸: هر که درویش در پیر مغان خواهد بود 57شمارهٔ ۶۹: شب دوش که بود اینکه بخلوتگه ما بود 58شمارهٔ ۷۰: خوش آن گروه که شوریده شراب شدند 59شمارهٔ ۷۱: دوش از خاک در فقر کلاهم دادند 60شمارهٔ ۷۲: چنین شنیدم که لطف یزدان بروی جویند ...61شمارهٔ ۷۳: یار از پرده برون آمد و جان پیدا شد 62شمارهٔ ۷۴: مرا که رسته ام از گل بهارکی داند 63شمارهٔ ۷۵: روزی که من بدوش فکندم ردای فقر 64شمارهٔ ۷۶: خط غبار تو بر روی چون تجلی طور 65شمارهٔ ۷۷: ساقیا جان جاودانه بیار 66شمارهٔ ۷۸: ببوستان دلم رست سرو قامت عشق 67شمارهٔ ۷۹: سحر ببام دل من زدند نوبت عشق 68شمارهٔ ۸۰: جان و دل و دین و رگ و پوست عشق 69شمارهٔ ۸۱: چرخ دو تا گشته و یکتاست عشق 70شمارهٔ ۸۲: ساقی جان بجام من ریخت می مدام دل 71شمارهٔ ۸۳: ویرانه تن را بود گنجینه جان در بغل 72شمارهٔ ۸۴: دوشم سروش زد در دولتسرای دل 73شمارهٔ ۸۵: زد دست سلطان دولت دوش از تجلی در د ...74شمارهٔ ۸۶: بازوی عشق بنهاد بر دوش ناقه دل 75شمارهٔ ۸۷: باز آی که از غیر تو پرداخته ام دل 76شمارهٔ ۸۸: راز دار دل و عشقست فنم 77شمارهٔ ۸۹: رفت در کسوت درویش که ما نشناسیم 78شمارهٔ ۹۰: آتش طور و طوی را قبسم 79شمارهٔ ۹۱: ما جهانجوی و جهانبان دلیم 80شمارهٔ ۹۲: یار می آید مرا همواره از هر سو بچش ...81شمارهٔ ۹۳: بدل نه تاب که تا درد عشق چاره کنم 82شمارهٔ ۹۴: امشب از اول شب مست و خرابست دلم 83شمارهٔ ۹۵: دی گفت بمن بگریز از ناوک خونریزم 84شمارهٔ ۹۶: ای خواجه مرا مفروش ارزان که گرانست ...85شمارهٔ ۹۷: همدم عیسی نفسی با دل آگاه شدم 86شمارهٔ ۹۸: دلا من و تو اگر رسته از حجاب شویم 87شمارهٔ ۹۹: عشقم چنان ربود که از جان و از تنم 88شمارهٔ ۱۰۰: مدرس فقر و فنا را سبقیم 89شمارهٔ ۱۰۱: روح وقتیم و کلیم سلفیم 90شمارهٔ ۱۰۲: چو گذشتم از علائق بجهان جان گذشتم 91شمارهٔ ۱۰۳: ز مغز و پوست برون رفته تا بدوست ر ...92شمارهٔ ۱۰۴: مهی دارم که چون خورشید سر گردان ا ...93شمارهٔ ۱۰۵: امشب بکه مانم من اسرار همی گویم 94شمارهٔ ۱۰۶: امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم 95شمارهٔ ۱۰۷: کفر آئین منست ار عشق را تمکین کنم 96شمارهٔ ۱۰۸: زین سپس بر هر چه غیر از وجه باقی ...97شمارهٔ ۱۰۹: یار در چشم و من دلشده خون میگریم 98شمارهٔ ۱۱۰: در دیست ز عشق او بجانم 99شمارهٔ ۱۱۱: عشق زد خیمه بیائید که بی خانه شوی ...100شمارهٔ ۱۱۲: شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم 101شمارهٔ ۱۱۳: ما و دل سودا زده سرمست الستیم 102شمارهٔ ۱۱۴: بتیره شب نظر آفتاب می بینم 103شمارهٔ ۱۱۵: یار برداشت ز رخ پرده برای دل من 104شمارهٔ ۱۱۶: شاهد ماهست مخفی در ظهور خویشتن 105شمارهٔ ۱۱۷: حیرتست این کوی یاران را صلا باید ...106شمارهٔ ۱۱۸: دل بردی از من بیغما ای ترک غارتگر ...107شمارهٔ ۱۱۹: من تاجرم بدکه بازار خویشتن 108شمارهٔ ۱۲۰: سرخوان وحدت آندم که بدل صلا زدم م ...109شمارهٔ ۱۲۱: گاه دی است و نوبت فصل بهار من 110شمارهٔ ۱۲۲: بعشق خویش مرا خوی داد دلبر من 111شمارهٔ ۱۲۳: بتار موی بتی شد سلاسل دل من 112شمارهٔ ۱۲۴: پورا بسلطنت رسی این پند گوش کن 113شمارهٔ ۱۲۵: دور عشقست گر ای نطقه دل خون باشی 114شمارهٔ ۱۲۶: در دل متجلی شد آن دلبر روحانی 115شمارهٔ ۱۲۷: ز چه کرد با چنین روبر خلق خودنمائ ...116شمارهٔ ۱۲۸: بکوی دوست نه جانیست راهبر نه تنی 117شمارهٔ ۱۲۹: در ارض سما نبود آن دلبر هر جائی 118شمارهٔ ۱۳۰: عیسی عشق ندارد سر درمان کسی 119شمارهٔ ۱۳۱: مرا کوهیست بار دل غم یارست پنداری 120شمارهٔ ۱۳۲: در رحمت ابد بر من خسته باز کردی 121شمارهٔ ۱۳۳: با دو صد ناز ز من دوش براه عجبی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ