دلا من و تو اگر رسته از حجاب شویم
دو ذره ایم کزین رستن آفتاب شویم
عمارت ملکوتست و ملک در کف ما
اگر ز باده فقر و فنا خراب شویم
خراب عشق نگشتیم و این خرابی ماست
مگر بدست تو از ساغر شراب شویم
بسوز زاتش عشق ایدل و بخند چو زر
که گر مسیم سراپای زر ناب شویم
نگشته آب بدریای عشق ره نبرند
بیا که ما و تو گر سنگ سخت آب شویم
در نشاط بروی من و تو بسته بیا
بکوی میکده از بهر فتح باب شویم
گمان نبود بدین پاکدامنی که منم
رهین باده و رسوای شیخ و شاب شویم
شراب عشق بریز ای حریف غم مگذار
ب آتش دل ازین آرزو کباب شویم
برون ز پرده شرابی بجام کن که اگر
ز شیر پرده گریزیم شیر غاب شویم
اگر کنیم بمنت گدائی در فقر
ز پادشاهی کونین کامیاب شویم
کنیم گردن اگر پست پیش پای فنا
بهر چه هست شه مالک الرقاب شویم
مقام فقر بلندست در فناش ایدل
مگر بیمن دعاهای مستجاب شویم
هزار لجه خونست از پیاده روان
بیا که ما و تو در فقر همرکاب شویم
ندیدمی خط آن خوبرو بهیچ کتاب
چو عین آب شدیم از چه در سراب شویم
بیا که دفتر اوراق پای تا سر خویش
ب آب عشق بشوئیم و بی کتاب شویم
بدست ما اگر افتد کتاب سر صفا
معلم خرد پیر در شباب شویم