کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوشم سروش زد در دولتسرای دل
    گفتند کیست گفت سروشم گدای دل
    آمدنداکه گاه تمنای غیر نیست
    بیگاه در مزن که نئی آشنای دل
    تا سد ره منتهای مقام تو است و بس
    ای بی خبر ز عالم بی منتهای دل
    در جایگاه دوست نگنجد بغیر دوست
    گر غیر اوست دل نبود نیز جای دل
    از آب و از هوای دیار مکدری
    رست آنکه دید صفوت آب و هوای دل
    مجموع کائنات نشیمنگه فناست
    موجود باقی است وجود و بقای دل
    قومی بانتظار که خورشید سر زند
    از غرب و او دمید ز شرق سمای دل
    او در سرست و من ز سما میکنم طلب
    من در برون و اوست درون سرای دل
    عمریست میدویم چو دیوانه کوبکو
    دل در قفای دلبر و من در قفای دل
    امروز شد پدید که از پای تا بسر
    بگرفته است یار ز سر تابپای دل
    از ملک تا ملک همه محکوم حکم ماست
    ما در تحکم قدریم و قضای دل
    سلطان دولت احد جمع بی زوال
    زد دستگاه سلطنت اندر فضای دل
    دل نیست این بسینه سویدای دولتست
    جانانه است باد سر جان فدای دل
    سیناست سینه و دل کامل درخت طور
    نبود سری که نیست در آن سر صدای دل
    اوصاف کبریا و ولای ولایتش
    بر دوش دل رداست زهی کبریای دل
    هر سالکی بمسلک سلطان دولتیست
    مائیم در طریقت فقر و فنای دل
    فقر آیت صفاست که در مدرس الست
    ما کسب کرده ایم ز سر صفای دل

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha