سه چیز اهل طلب را بود نشان سعادت
خلوص نیت و قلب سلیم و صدق ارادت
نه بندگی است که مر، دوری است و نفس پرستی
زبیم دوزخ و شوق جنان کنی چو عبادت
طبیعت سبعی غالب است تا به نهادت
گمان مبر که سوی آدمی و اهل سعادت
دل شکسته به دست آر و درد عشق که گردد
دلت مقام حق و آیدت خدا به عبادت
زحال عیسی و قارون پدید گشت که تن را
برد به چرخ تجرد، کشد به خاک زیادت
غم فراق توام کشت و زنده کرد وصالت
فراق و وصل تو آمد، دلیل موت و اعادت
کجا قبول شود دعوی خدای پرستی
از آن که نفس پرستی نموده شیوه و عادت
نبود نام زآدم که بود سید بطحا
نبی خاتم و بودش به کائنات سیادت
بدان رسیده که خوانند غالیش چو نصیری
زبس که شاه پرستی «محیط» را شده عادت