کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آگهی دیگر چها ای غارت جان کرده ای
    زلف را آشفته و خلقی پریشان کرده ای
    بر رخ خورشیدوش افکنده ای مشکین نقاب
    روز ما را تیره تر، از شام هجران کرده ای
    ای کمان ابرو، ز شرّ غمزه ات افغان که باز
    رخنه ها ز آن ناوک دلدوز، در جان کرده ای
    تا تو ای سرو خرامان، از کنارم رفته ای
    جوی خون از دیده ای جاری به دامان کرده ای
    چشم بد دور از وجودت باد کز رخسار و قد
    بزم ما را غیرت گلزار و بستان کرده ای
    تا گشودستی به شکر خنده لعل روح بخش
    خون زحسرت در دل لعل بدخشان کرده ای
    ای عزیز مصر خوبی یوسف جان را اسیر
    در، چه سیمین زنخ چون ماه کنعان کرده ای
    مردمان گویند، بوسی را به صد جان می دهی
    گر چنین باشد نگارا، خوب ارزان کرده ای
    ای بلای جان دمی بنشین که تا برخاستی
    فتنه ها برپا از آن بالای فتان کرده ای
    زان چه کردستی عیان گفتیم جانا شمه ای
    لیک در عالم بسی آشوب پنهان کرده ای
    ای امین خلوت شه، فخر کن بر عالمی
    زانکه عمری خدمت سلطان دوران کرده ای
    خواستی تا همت از طبع امینی ای محیط
    شهره خود را در سخن چو سلمان کرده ای
    گر وجودت کیمیا گردد، عجب منمای چون
    جبهه سایی در ره خسرو، فراوان کرده ای
    ناصرالدین شه که گردون گویدش ای شهریار
    حلقه ی فرماندهی در گوش کیوان کرده ای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha