عجب مدار اگر وضع عالم است پریش
که یار کرده پریشان شکنج طُرّه ی خویش
مکن به حلقه ی گیسوی او گذار، ای دل
که هر که یافت در آن پرده راه، گشت پریش
به جد و جهد گشودم گره زطره ی دوست
به سعی خویش نمودم پریش، حالت خویش
نخست گام، نمودم وداع هستی خود
طریق پرخطر عشق چون گرفتم، پیش
به جز لبم که زلعل تو یافت بهبودی
شنیده ای زنمک به شود، جراحت ریش؟
گذشت در غم هجران، زمان عمر و هنوز
امید وصل تو دارد، دل محال اندیش
ز رنج و راحت دوران غمین و شاد مباش
که نیستی است سرانجام هر دو، ای درویش
به جد و جهد نخواهد شدن، میسر نوش
زخوان غیب تو را، چون نصیب آمده نیش
ولای احمد و آل است کیش ما یا رب
بدار باقی ما را، برین شریعت و کیش
طریق صدق و ارادت گرفته پیش «محیط»
امید هست کزین ره رسد به مقصد خویش