کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غارت هوش می کند، جلوه ی سرو قامتش
    آن که نَرُسته در چمن، سرو به استقامتش
    ساغر دل زدست او گر بشکست نیست غم
    لعل لبش به بوسه ای باز دهد غرامتش
    آن که تجلی تواش کرده زخویش بی خبر
    باز نیاورد به خود، واقعه ی قیامتش
    مفتی شهر چون خورد، خون کسان نمی سزد
    در حق می کشان دگر سرزنش و ملامتش
    رست ز رنج زاهدی چون که مریض عشق شد
    دل که مباد تا ابد عافیت و سلامتش
    تو به ولایت علی گشته «محیط» دل قوی
    بیم زمرگ نبود و، واهمه ی قیامتش
    هر که گذاشت عاشقی در سر پند زاهدان
    تجربه کردم عاقبت، کشت غم ندامتش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha