قد پی تعظیم خلق خم نتوان کرد
بندگی غیر ذوالکرم نتوان کرد
هر سو مو گر شود هزار زبان باز
شکر تو یا سابغ النعم نتوان کرد
منت دونان پی دونان نتوان برد
بهر درم حال خود دژم نتوان کرد
دامن همت که پاک آمده از عیب
طمع و حرص، متهم توان کرد
غره مشو بر دو روز دولت دنیا
زنده دلا، تکیه بر عدم نتوان کرد
از پی مخلوق، ترک حق نتوان گفت
ترک صمد، سجده ی صنم نتوان کرد
با تو برادر هر آن چه شرط وفا بود
گفتم و تکرار، دم به دم نتوان کرد
آن چه زدیوان غیب، گشته مقرر
هیچ به تدبیر، بیش و کم نتوان کرد
جز زنبی و علی و فاطمه و آل
از دگری خواهش کرم نتوان کرد
ترک ولای علی «محیط» نگوید
بر خود و بر جان خود، ستم نتوان کرد