کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب نیست کز غمت دل من خون نمی شود

    وز اشک روی زردم گلگون نمی شود

    از پا درآمدیم ز دست غمت ولیک

    از سر هوای عشق تو بیرون نمی شود

    گفتم که بی جمال تو روزم به سر شود

    ای جان نازنین چه کنم چون نمی شود

    با درد عشق و دوری رویت اگر دلم

    وقتی صبور می شد و اکنون نمی شود

    شد دامن وصال تو از دست من رها

    آری چه چاره، بخت چو وارون نمی شود

    در جنب آتش دل و سیلاب دیده ام

    خور ذرّه می نماید و جیحون نمی شود

    هرگز میان دیده و خیل خیال تو

    یک روز نگذرد که شبیخون نمی شود

    بر ما اگرچه تو ستم افزون همی کنی

    ما را به جز محبّتت افزون نمی شود

    از دست شد جلال ز هجران و دست او

    بر دامن وصال تو مقرون نمی شود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha