کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آتش دل چند سوزد رشته جانم چو شمع؟

    ای صبا! تشریف ده تاجان برافشانم چو شمع

    راز من چون شمع روشن گشت در هر محفلی

    بس که سیل آتشین از دیده می رانم چو شمع

    دارم امشب گرمیی در سر که ننشینم ز پای

    تا سراپای وجود خود نسوزانم چو شمع

    هر شبم تا صبحدم آتش به سر بر می رود

    و آب حسرت می رود از رخ به دامانم چو شمع

    یک زمان میرم زمانی خانه را روشن کنم

    تا به جان کندن شبی را روز گردانم چو شمع

    نیست دلسوزی که بر بالین من گرید دمی

    در شب تنهایی ار بر لب رسد جانم چو شمع

    گر سرم از دست خواهد رفت ننشینم ز پای

    تا ترا در بزم خود یک دم بننشانم چو شمع

    قدسیان آیند پیرامون کویم در طواف

    گر شبی از نور خود بفروزی ایوانم چو شمع

    ناصحم گوید نیاری برد جان از سوز عشق

    گرنه سوز عشق باشد زنده کی مانم چو شمع

    هر سحرگاهی چه آیم سوی مسجد چون جلال

    من که هر شامی حریف بزم رندانم چو شمع

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha