کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گرچه رفت آب رخ من در سر یاری او

    خاک خواهم گشت در راه وفاداری او

    یار بدمهر ار بگردانید روی دل ز من

    من نخواهم کرد باری پشت بر یاری او

    ور ز من بیزار شد من همچنانش بنده ام

    نیست بر دل هیچ آزارم ز بیزاری او

    ور بسان خاک خوارم کرد آن یار عزیز

    هر زمانی عزّتی می یابم از خواری او

    یک زمان از صحبت شادی نگشتم شاد، لیک

    آفرین بر صحبت غم باد و غمخواری او

    زلف تو دل برد و عمداً خویش را آشفته ساخت

    طرّه را بفشان که آگاهم ز طرّاری او

    من که صاحبْ درد عشّاقم اگر بینم به خواب

    چشم بیمارت بمیرم پیش بیماری او

    دی در اثنای سخن لعل تو گوهر می فشاند

    همچنان مانده است در چشمم گهرباری او

    گر ترا رحمت نمی آید بر احوال جلال

    مرغ و ماهی زار می گریند بر زاری او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha