کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    منِ غریب که در هجر یار می گریم

    همی نشینم و تنها و زار می گریم

    ز سوز گریه من جان خلق می سوزد

    بدین صفت که منِ سوگوار می گریم

    اگر چو شمع بمیرم به روز غم چه عجب

    که من چو شمع به شبهای تار می گریم

    بسا که لاله خونین ز اشک من بشکفت

    از آن سبب که چو ابر بهار می گریم

    به خون دیده ام آغشته است نامه دوست

    که می نویسم و بی اختیار می گریم

    گهی ز دوری اهل وطن همی نالم

    دمی ز فرقت یار و دیار می گریم

    چه روزگار و چه روز است این که من دارم

    که روزهاست که بر روزگار می گریم

    مرا که کار همه گریه است و یار اندوه

    عجب مدار که بر کار و بار می گریم

    زمین عجب نه که دریا شود ز اشک جلال

    بدین صفت که من از هجر یار می گریم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha