کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای ز رخ چون مه و زلف دراز

    صد درِ فتنه به جهان کرده باز

    الحق اگر ناز کند می رسد

    آن قد و بالای تو بر سرو ناز

    هیچ کس از حال دل آگه نبود

    اشک برون رفت و برون برد راز

    ای دل من همچو دهان تو تنگ

    قصّه من چون سر زلفت دراز

    کی تو شکار من مسکین شوی

    صعوه ندیدم که کند صید باز

    روز قیامت که بود گاه عرض

    شیخ نماز آرد و عاشق نیاز

    پیش تو سر بر نکنم همچو چنگ

    خواه مرا می زن و خوه می نواز

    شب همه شب بی رخ تو همچو شمع

    کار من سوخته سوز است و ساز

    درد تو عمری ست که دارد جلال

    چاره این عاشق مسکین بساز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha