کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    نشد یك لحظه از یادت جدا دل

    زهی دل  آفرین دل  مرحبا دل

    ز دستش یك دم آسایش ندارم

     نمی دانم چه باید آرد با دل ؟

    هزاران بار مَنعش کردم از عشق

     مگر برگشت از راه خطا دل

    به چشمانت مرا دل مبتلا کرد

     فلاکت دل  مصیبت دل  بلا دل

    از این دل داد من بستان خدایا

     ز دستش تا به کی گویم : خدا  دل

    درون سینه آهی هم ندارد

    ستمكش دل  پریشان دل  گدا دل

    به تاری گردنش را بسته زلفت

     فقیر و عاجز و بی دست و پا دل

    بشد خاك و زکویت برنخیزد

     زهی ثابت قدم دل  باوفا دل

    زعقل و دل دگر از من مپرسید

    چو عشق آمد  کجا عقل و کجا دل ؟

    تو  لاهوتی  ز دل نالی  دل از تو

     حیا کن  یا تو ساکت باش یا دل

    اسلامبول  1918

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha