فلك به جُرم درستی دل مرا بشكست
مگر شكستن دل بوده مزد مرد درست ؟
نمود نام و نشانش ز لوح هستی گم
فلك بهر جا مرد درستكاری جست
مرا امید درستی ز نادرستان نیست
از آنکه سنبل هرگز ز شوره زار نرست
ز نادرستی تحقیر می کند دشمن
مرا که غیر درستی نكرده ام ز نخست
درستی است مرا دین و از ارادۀ خود
به سختگیری دنیای دون نگردم سست
اسلامبول 1919