کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    الهی! ترا آنکس بیند که ترا دید
    ووی ترا دید کی دو گیتی ویرا نابدید
    و ترا دید کی نادیده پسندید
    پس از آن ترا ندید کی بخویشتن دید
    دیدار که چشم و دل درو نابدید
    دیدار اینست و درازنای ببرید
    چشم غریق از بری آب ندید
    آنکس کی ترا بیک دیده دید، چه دید؟
    و او ترا دید،کی همهٔ او در دیدار نابدید
    وز نگرستن او باز آمد، کی ترا بخود دید
    مسکین او که ترا دید و ندید!
    ترا بتو بایست دید.
    بخورد دید آنچه جست ندید،بهرهٔ خود دید
    بتر آنست که راضیست بآنچه دید.
    عارف خود را گم کرد ک ترا دید
    دیدار آنست و درازنای برید
    وانشدنا الامام لنفسه
    السمع والعین والفواد لقی
    والحق ما ان ینال بالحشر
    طالبنا بالذی علیه لنا
    فاستعصموا من رعونة البشر
    باحفص حداد گفت: کی سیب ندیدن جهل است، لکن باسبب بماندن شرک است. شیخ الاسلام گفت: کی علم عارف را پای بند است، لکن عارف بی‌علم دیو است. شیخ الاسلام گفت کی:
    شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی اول این کار بس خوش است و با لذت و راحت، و زندگانی همه روح است و شادی، تا مرد پای در دام آید هر گه درین کار آید، آخر این باو باز نمایند و مقامات چنین است، یک نشیب و یک فراز.
    و بوبکر کتانی ٭ گوید: کی مقامات یکی نور است و یکی ظلمت، یعنی یکی روح و آسایش و زندگانی، و یکی ناکامی و رنج. یکی تجلی و یکی استتار. یکی جمع و یکی تفرقت. آنکس که اول درآید، آخر باو نمایند، پیش آن ببیند و همه نیکویها و افزارها و زندگانی و شادیها بیند، و آن نشیبها و ناکامیها و تفرقها و پوششها آن همه که می‌کشد از بلاها و رنجها بآن می‌کشد، کی پیش از آن ندیده باشد، و آن نشی بنه بیند. چون بر گذرد ازآن ملول شود و آنک در پیش برسیده است ازو، تامدت تمام شود، پس پوشیده آشکارا شود، و این پنهان همه باحق گزارده شود پس برگذرانند. و چون نیک ماند آخر این کار باول این کار فاشود وواشود، وزان شود کی اول بوده. و راه بحق حلقه است ازو درآید باز با او گردد.
    و گفت: اول این کار بهار ماند و بشگوفه، کی مرد درو خوش بود و تازه و بروح اما دیر بنه پاید، چون برگذرد کارمه باشد، اما دران صدمت عزت بود و کاستن حظوظ، کی در فنا باز شود، تا آنکه زندگانی شود، و مرد همواره باول کار خود می‌گردد و بآن می‌آمدند و آن خوشیها باز می‌خواهد کی. ویرا آسایش درآن بود، و نهایت را قیمت باشد، لکن بار بیشتر بود، چنانکه در حیرت در حیرت ووله باز شود، که کار از طاقت تمییز برگذرد، و آنقدر سزای رهی پیش آید، مرد درماند همواره رست باول کار می‌زند و دردست نیاید.
    ابوبکر صدیق گفت کی بهترین همه خلق پس پیغامبران رضی اللّه عنهم اجمین: طوبی لمن مات فی النانات یعنی چون نیکو و خوش و خنک و سعادت روزگار او که با ابتداء ارادت با جوار صحبت و تازگی و صفای وقت برود از دنیا کی دردیر درنگی تغییر احوال می‌افتد، و در صفا کدر می‌آمیزد:
    وای نعیم لا یکدره الدهر.
    و انشدنا الامام لبعضهم:
    قد کان لی شرب یصفو برؤیتکم
    فکدر ته ید الایام حین صفا
    و مصطفی گفت : ارق الناس اهل الیمن. وقتی قومی آمده بودند از یمن، قرآن می‌شنید و می‌گریستند و با دلهاء خوش و تازه می‌زاریدند. آنرا می‌گوید عز ذکره: تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق. ابوبکر صدیق رضی اللّه عنه ایشان را دید، چنان خوش آمد گفت: هکذا کنا فقست القلوب.
    انشاء لبعضهم.
    و ساعدتک اللیالی فاغتررت بها
    و عند صفو اللیالی یشبه الکدر
    بومحمد جریری ❊ وقتی مجلس می‌گفت یکی برخاست و گفت: ای شیخ دلی داشتم بس خوش و صافی و وقت صاف و بانظام، آن برمن در شورید و از من مناغذ گشت، حیلت چیست؟ جواب داد گفت: ای جوانمرد! بنشین که ما همه درین ماتم نشسته‌ایم، و این ابیات بر خواند:
    تشا غلتم عنا بصحبة غیر نا
    واظهرتم الهجران ما هکذا کنا
    واقسم ان تحولواعن الهوی
    بلی و حیاة الحب حلتم و ما حلنا
    لیالی بتنانجتنی من ثمار کم
    فقلبی الی تلک اللیا لی قدحنا
    وانشدنا الامام لبعضهم
    احسن ما کنا تفرقنا
    خا ننا الدهر و ماخنا
    لیت لنا الدهر لنا مرة
    عادلنا یوماً کما کنا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha