شیخ الاسلام گفت: از ظریفان بوده، بغدادیست، خادم ابرهیم خواص بوده در سماع بمرد در دوستی، در سنه عشرین و ثلثمائه برفته با شیخ ابو عمرو دمشقی و بوعمران مزین رازی.
شیخ الاسلام گفت: که بوالحسین دراج از بغداد برفت به ری آمد بزیارت یوسف حسین رازی ترا. گفت: ارترا در راه کسی سرای آراسته و کنیزک نیکو دادی، آن ترا از زیارت من مانع بودی؟ گفت: ار بودی ندانم، اللّه خود نیاموز مرا بدان.
شیخ الاسلام گفت: کی جواب سخت نیکو باز داد و خود ازو نمیبایست پرسید شیخ الاسلام گفت: کی ابوالحسین سلامی مردی بزرگ بود و صاحب تاریخست. وی گفت: که عیسی موصلی راهب بود وی گفت: که بر مسلمانان آیتی فرود آمد، ندانم، که از بس آن آیت اللّه را چون آزاراند؟ ما یکون من نجوی ثلثه الاهورا بعهم. الآیه.
شیخ الاسلام گفت: کی بوالحسین مالکی نام وی احمد بن سعید المالکی بغدادیست و فصیح بود با جنید و نوری٭ و آن طبقه صحبت کرده، بطرسوس بوده و آنجا برفته وی گفت: که این طایفه را فقیر خوانند از بهر آنک ایشان بدو گیتی فرو نمیآیند.
شیخ الاسلام گفت: که این مرد بر قنطرهٔ بگذشت بود ار بود شاید و گر نبود شاید، اللّه کاروی خود میسازد وی حکایت کند از سماع نوری و جنید٭ شیخ الاسلام گفت: کی بوالحسین هاشمی گوید کی از جنید پرسیدند: کی دل کی خوش بود؟ گفت: آن وقت که او در دل بود.
شیخ الاسلام گفت: که او سخن با جوانمردان میگفت، در دل یاد او بود و مهر او بود و صحبت او بود. و گفت: که کی خوش شود؟ کی او ناظر او بود. کی خوش بود؟ کی او حاضر بود.