نام وی محمد بن ابرهیم بن یوسف بن محمد، و گویند که نام وی ابراهیم است واللّه اعلم. و نشاپوری اصل است، صحبت کرده با بوعثمان حیری و جنید و رویم و خواص و گویند که چهل سال در مکه بوده مجاور، در حرم بول نکرده بود و موی نینداخته بود تعظیم حرم را، و پسر را گفته بوبکر را: که هر موی که از من برگیری دانگی ترا دهم. و گویند که قرب شست حج کرده بود.
بوعمر و نجید گوید: که بمکه بودم، و مشایخ وقت چون کتانی و بوالحسین مزین کبیر و صغیر و جز ایشان از مشایخ در حلقه، و صدر همه بوعمر و زجاج بود و چون سخن رفتی، حکم وی کردی و باو حوالت کردندی. پیوسته میگفتی، و سی سال من خلاء جنید٭ بدست خود پاک کردهام و بآن فخر میکردم، در مکه برفته در سنه ثمان و اربعین و ثلثمائه. و بوعثمان مغربی گوید ویرا: و هومن السالکین و آیاته و فضایله اکثر من ان یحصی و یعد. وی گفت:
لان تنقص من البشریة شیٔ
احب الی من ان امشی علی الماء
شیخ الاسلام گفت: کی از بو عمرو زجاج پرسیدند: که مرد ازین باب سخن گوید، و آن حال و مقام او نبود، روا بود ییا نه؟ گفت: که تقصیر خود میداند، میان خود و او، روا بود.
شیخ الاسلام گفت: که سخن خواهی گفت بشفاعت نناز سخن بضرورت گوی بها مراهی ناز. کعبی از بوعمرو پرسید: کیف الطریق الی اللّه؟ گفت: ابشر! فشوقک الیه ازعجک لطلب دلیل یدلک علیه. و قال: و من تکلم عن حال لم یصل الیه، کان کلامه فتنة لمن یسمعه و دعوی یتولد فی قلبه و حرمه اللّه الوصول الی تلک الحال و بلوغه. و قال: الضرورة ما تمنع صاحبه عن القال و القلیل والخبر والاستخبار، و شغله الاهتمام بوقته عن التفرغ الی اوقات غیره
و پدر بوعمر و زجاجی از مشایخ است، نام وی ابرهیم بن یوسف بن محمد الزجاجی کنیه ابواسحق وادابی عمرو در تاریخ بیاوردهاند، از مهینان اصحاب باحفص٭ بود، وویرا مذهب است در ملامت در خلاف نفس.
کان یحکی عنه انه قال: فی خلاف النفس علی دوام الاوقات برکة، و قد ساعدت نفسی مرة فی خطوة فما امکننی تدارکها الی سنین. و بوعمرو نجید هم از طبقه پنجم است، از متاخران گفته و بوعمرو اکاف و بوعمرو هلالی