سید بوده حاد النظر، نام وی سعیدبن سلام المغربی، از پنجم طبقه، بمکه بوده بنشاپور آمد شاگرد بوالحسن صایغ دینوری٭ گور وی در نشاپور است پهلوی بوعثمان حیری٭ و بوعثمان نصیبی. هر سه پهلوی یکدیگراند.
و بوعثمان مغربی از ناحیت قیروان مغرب بوده و بمکه بوده سالها مجاور. شیخ وقت بوده و یگانهٔ ایمهٔ مشایخ و سید الوقت بمکه بود و شیخ ایشان بود آنجا ویرا قصه افتاد بنشاپور آمد «سنه احدی و سبعین» آنجا بود سالها، و بنشاپور برفت در سنه ثلث و سبعین و ثلثمائه. و صحبت کرده بود بابعلی کاتب٭ و حبیب مغربی و بوعمرو زجاج و با یعقوب نهر جوری٭ «دیده بود» و صاحب کرامات ظاهر بود و فراست تیز.
شیخ الاسلام گفت: که حسین کواشانی مرا گفت، که شیخ بوعثمان مغربی گفت: ان روز که من از دنیا بروم، فریشتگان خاک پاشند
حسین گفت: چون وی برفت. من حاضر بودم در نشاپور، کس کس را بندید از گرد و خاک.
شیخ الاسلام گفت: کی وی سی سال در مکه بود، در حرم بول نکرده حرمت حرم را. بوعثمن گفت: لا یجیئی هذا الا برایحة الدم. ووی گفت: الاعتکاف حفظ الجوارح تحت الاوامر. هم وی گفت، هر که صحبت توانگران بر صحبت درویشان گزیند، اللّه تعالی ویرا بمرگ دل مبتلا کند. و هم وی گفت: که معصیت به از دعوی، که عاصی همیشه در طلب توبه باشد و مدعی مصر بود در حال دعوی در محبط حال خود و هم وی گفت: که مقامات ادبیاتاند بوعثمان مغربی گفت: فرا طلحه نبلی و هو.