نام وی احمد بن یحیی الجلا و گفتند که محمد بن یحیی و احمد در ستر اصل وی بغدادیست اما برمله بود ثم الوشق. از اجلهٔ مشایخ شامست شاگرد بوتراب نخشبی٭ و پدر یحیی و با ذوالنون مصری٭ و با عبید بسری٭ بوده در صحبت و سفر، استاد دقی٭ ایذ، عالم بوده و ورع. گفتاند: که در دنیا سه امام بودهاند از ائمه صوفیان که ایشان را چهارم نبود. جنید٭ ببغداد، و بوعبداللّه جلا بشام، و بوعثمان حیری٭بنشاپور.
شیخ الاسلام گفت: کی وی نه آینه روشن کردی که بسخن وی دلها روشن میشد ویرا بآن جلی نام کردند، وقتی بوالخیر تیناتی و بوعبداللّه جلا را دید که در میغ میرفت در هوا، ابوالخیر آواز داد: که بشناختم. جواب داد: کی نشناختی.
شیخ الاسلام گفت: که بوالخیر شناخت «شخص» میگفت و بوعبداللّه شناخت مقام و شرف را میگفت. شیخ الاسلام گفت: کی بوبکر واسطی٭ گفت با جلالت خود، که هرگز من مردی و نیم دیدهام آن مرد تمام گفته که بود: ابوامیه الماحوزی و آن نیم مرد عبداللّه جلا. واسطی را گفتند: که چون او را نیم مرد گفتی و ویرا تمام؟ گفت بوامیه ماحوزی از دست هیچ مخلوق چیزی نخورد وابن جلا از مال مردی میخورد، که او را عبداللّه القطان گفتند. ابوبکر واسطی کسی بنه پسندید وی عظیم بود از خواری خلق بنزدیک او، و از عزیزی توحید درعلم او. پرسیدند بوعبداللّه جلا را از محبت، گفت: مالی و للمحبة و ان ارید ان اتعلم التوبة. ابراهیم بن المولد٭ گوید: پرسیدم از بوعبداللّه جلا: متی یستحق للفقیر اسم الفقیر؟ فقال: اذ لم یبق علیه من نفسه مطالبة ظاهراً و باطناً. شیخ الاسلام گفت: سیصد تن، با بوتراب نخشبی٭ در بادیه شدند بار کوها دو تن باو بماندند: «بوعبداللّه جلا و بوعبید بسری.