البغدادی الیزاز، و هو من اقران سری السقطی ٭ نام وی محمد بن ابراهیم است. شیخ الاسلام گفت کی وی ببغداد بود، و همه بزرگان اندکی از وی روایت کنند، علماً حدیث، چون محمد بن سلام الجمحی و خیر نساج و بوبکر کتانی ٭ ایشان.
وی صحبت کرده بود باسری سقطی ٭ و از قرینان اوست و نسبت باحسن مسوحی ٭ کند و از رفیقان بوتراب نخشبی ٭ بوده در سفر. و گویند که از فرزندان عیسی بن ابان بوده، و با بشر حافی ٭ صحبت کرده و پیش از جنید و بوحمزه خراسانی ٭ برفته در سنه تسع و ثمانین و مائتین پس بوسعید خراز ٭ از استادان جنید بوده و عالم بقرأت و طریقت او نزدیک بوده از طریقت بشر حافی.
شیخ الاسلام گفت روزی از احمد بن حنبل چیزی پرسیدند و سخن رفتی در مجلس، احمد بوی اضافت کردی روزی چیزی پرسیدند احمد گفت شیخ بوحمزه را: اجب یا صوفی! بگوی یا صوفی! شیخ الاسلام گفت، کی شیخ بوعبداللّه با کوی ٭ گفت، که محمد بن احمد آملی گفت، کی بوبکر کتانی گفت، که شیخ بوحمزهٔ بغدادی گفت: لولا الغفلة لمات الصدیقون من روح ذکر اللّه و قربه. شیخ الاسلام گفت: که از یافت تو بر اندیشم از علم خود گریزم، بر زهرهٔ خود بترسم، در غفلت آویزم. و گفت: وقت بود که کسی مراد هزل و غفلت یکساعت مشغول دارد طمع دارم که از همه جرمها آزادی یابد از بارکی برمن بود، تا طرفی بر آسایم.
فرا شیخ بوعبداللّه خفیف گفتند: کی چرا عبدالرحیم اصطخری با سگبانان بدشت میرود؟ گفت: تا ازان بار وجود، کی بروست دم زند. شیخ الاسلام گفت: که لذت و خوشی در طلب است، دریافت خوشی نیست، دریافت صدمت است، کی ترا فرو میشکند. وله:
وجدانکم فوق السرور
و فقدکم فوق الحزن
وانشد
حملتم جبال الحب فوقی واننی
لاعجزعن حمل القمیص واضعف