رباعی شمارهٔ ۹۱
راه تو بهر روش که پویند خوشست
وصل تو بهر جهت که جویند خوشست
روی تو بهر دیده که بینند نکوست
نام تو بهر زبان که گویند خوشست
رباعی شمارهٔ ۹۲
دل رفت بر کسیکه سیماش خوشست
غم خوش نبود ولیک غمهاش خوشست
جان میطلبد نمیدهم روزی چند
در جان سخنی نیست، تقاضاش خوشست
رباعی شمارهٔ ۹۳
دل بر سر عهد استوار خویشست
جان در غم تو بر سر کار خویشست
از دل هوس هر دو جهانم بر خاست
الا غم تو که برقرار خویشست
رباعی شمارهٔ ۹۴
بر شکل بتان رهزن عشاق حقست
لا بل که عیان در همه آفاق حقست
چیزیکه بود ز روی تقلید جهان
والله که همان بوجه اطلاق حقست
رباعی شمارهٔ ۹۵
گریم زغم تو زار و گویی زرقست
چون زرق بود که دیده در خون غرقست
تو پنداری که هر دلی چون دل تست
نینی صنما میان دلها فرقست
رباعی شمارهٔ ۹۶
گنجم چو گهر در دل گنجینه شکست
رازم همه در سینهٔ بی کینه شکست
هر شعلهٔ آرزو که از جان برخاست
چون پارهٔ آبگینه در سینه شکست
رباعی شمارهٔ ۹۷
آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست
بالای شبم کوته و پهنا تنگست
و آنشب که ترا با من مسکین جنگست
شب کور و خروس گنک و پروین لنگست
رباعی شمارهٔ ۹۸
دور از تو فضای دهر بر من تنگست
دارم دلکی که زیر صد من سنگست
عمریست که مدتش زمانرا عارست
جانیست که بردنش اجلرا ننگست
رباعی شمارهٔ ۹۹
کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست
تا بو که توان راه به جانان دانست
ره مینبریم وهم طمع مینبریم
نتوان دانست بو که نتوان دانست
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
نردیست جهان که بردنش باختنست
نرادی او بنقش کم ساختنست
دنیا بمثل چو کعبتین نردست
برداشتنش برای انداختنست