رباعی شمارهٔ ۶۷۱
ای آنکه به کنهت نرسد ادراکی
کونین به پیش کرمت خاشاکی
از روی کرم اگر ببخشی همه را
بخشیده شود پیش تو مشت خاکی
رباعی شمارهٔ ۶۷۲
ای از تو به باغ هر گلی را رنگی
هر مرغی را زشوق تو آهنگی
با کوه زاندوه تو رمزی گفتم
برخاست صدای ناله از هر سنگی
رباعی شمارهٔ ۶۷۳
تا بتوانی بکش به جان بار دلی
میکوش که تا شوی ز دل یار دلی
آزار دلی مجو که ناگاه کنی
کار دو جهان در سر آزار دلی
رباعی شمارهٔ ۶۷۴
از درد تو نیست چشم خالی ز نمی
هر جا که دلیست شد گرفتار غمی
بیماری تو باعث نابودن ماست
ای باعث عمر مامبادت المی
رباعی شمارهٔ ۶۷۵
بی پا و سران دشت خون آشامی
مردند ز حسرت و غم ناکامی
محنت زدگان وادی شوق ترا
هجران کشد و اجل کشد بدنامی
رباعی شمارهٔ ۶۷۶
دل داغ تو دارد ارنه بفروختمی
در دیده تویی و گرنه میدوختمی
دل منزل تست ورنه روزی صدبار
در پیش تو چون سپند میسوختمی
رباعی شمارهٔ ۶۷۷
حقا که اگر چو مرغ پر داشتمی
روزی ز تو صد بار خبر داشتمی
این واقعهام اگر نبودی در پیش
کی دیده ز دیدار تو برداشتمی
رباعی شمارهٔ ۶۷۸
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
رباعی شمارهٔ ۶۷۹
گر در طلب گوهر کانی کانی
ور زنده ببوی وصل جانی جانی
القصه حدیث مطلق از من بشنو
هر چیز که در جستن آنی آنی
رباعی شمارهٔ ۶۸۰
میدان فراخ و مرد میدانی نی
مردان جهان چنانکه میدانی نی
در ظاهرشان به اولیا میمانند
در باطنشان بوی مسلمانی نی