رباعی شمارهٔ ۱۷۱
یار آمد و گفت خسته میدار دلت
دایم به امید بسته میدار دلت
ما را به شکستگان نظرها باشد
ما را خواهی شکسته میدار دلت
رباعی شمارهٔ ۱۷۲
علمی نه که از زمرهٔ انسان نهمت
جودی نه که از اصل کریمان نهمت
نه علم و عمل نه فضل و احسان و ادب
یا رب بکدام تره در خوان نهمت
رباعی شمارهٔ ۱۷۳
صد شکر که گلشن صفا گشت تنت
صحت گل عشق ریخت در پیرهنت
تب را به غلط در تنت افتاد گذار
آن تب عرقی شد و چکید از بدنت
رباعی شمارهٔ ۱۷۴
دی زلف عبیر بیز عنبر سایت
از طرف بناگوش سمن سیمایت
در پای تو افتاد و بزاری میگفت
سر تا پایم فدای سر تا پایت
رباعی شمارهٔ ۱۷۵
ای قبلهٔ هر که مقبل آمد کویت
روی دل مقبلان عالم سویت
امروز کسی کز تو بگرداند روی
فردا بکدام روی بیند رویت
رباعی شمارهٔ ۱۷۶
ای مقصد خورشید پرستان رویت
محراب جهانیان خم ابرویت
سرمایهٔ عیش تنگ دستان دهنت
سررشتهٔ دلهای پریشان مویت
رباعی شمارهٔ ۱۷۷
زنار پرست زلف عنبر بویت
محراب نشین گوشهٔ ابرویت
یا رب تو چه کعبهای که باشد شب و روز
روی دل کافر و مسلمان سویت
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
گفتم چشمت گفت که بر مست مپیچ
گفتم دهنت گفت منه دل بر هیچ
گفتم زلفت گفت پراکنده مگوی
باز آوردی حکایتی پیچا پیچ
رباعی شمارهٔ ۱۷۹
گر درویشی مکن تصرف در هیچ
نه شادی کن بهیچ و نه غم خور هیچ
خرسند بدان باش که در ملک خدای
در دنیی و آخرت نباشی بر هیچ
رباعی شمارهٔ ۱۸۰
ای در تو عیانها و نهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
از ذات تو مطلقا نشان نتوان داد
کانجا که تویی بود نشانها همه هیچ