رباعی شمارهٔ ۴۲۱
دی بر سر گور ذله غارت گردم
مر پاکان را جنب زیارت کردم
شکرانهٔ آنکه روزه خوردم رمضان
در عید نماز بی طهارت کردم
رباعی شمارهٔ ۴۲۲
یا رب من اگر گناه بی حد کردم
دانم به یقین که بر تن خود کردم
از هرچه مخالف رضای تو بود
برگشتم و توبه کردم و بد کردم
رباعی شمارهٔ ۴۲۳
تا چند به گرد سر ایمان گردم
وقتست کز افعال پشیمان گردم
خاکم ز کلیسیا و آبم ز شراب
کافرتر از آنم که مسلمان گردم
رباعی شمارهٔ ۴۲۴
عودم چو نبود چوب بید آوردم
روی سیه و موی سپید آوردم
چون خود گفتی که ناامیدی کفرست
فرمان تو بردم و امید آوردم
رباعی شمارهٔ ۴۲۵
اندوه تو از دل حزین میدزدم
نامت ز زبان آن و این میدزدم
مینالم و قفل بر دهان میفگنم
میگردیم و خون در آستین میدزدم
رباعی شمارهٔ ۴۲۶
گر خاک تویی خاک ترا خاک شدم
چون خاک ترا خاک شدم پاک شدم
غم سوی تو هرگز گذری مینکند
آخر چه غمت از آنکه غمناک شدم
رباعی شمارهٔ ۴۲۷
اندر طلب یار چو مردانه شدم
اول قدم از وجود بیگانه شدم
او علم نمیشنید لب بر بستم
او عقل نمیخرید دیوانه شدم
رباعی شمارهٔ ۴۲۸
آنان که به نام نیک میخوانندم
احوال درون بد نمیدانندم
گز زانکه درون برون بگردانندم
مستوجب آنم که بسوزانندم
رباعی شمارهٔ ۴۲۹
چونان شدهام که دید نتوانندم
تا پیش توای نگار بنشانندم
خورشید تویی به ذره من مانندم
چون ذره به خورشید همیدانندم
رباعی شمارهٔ ۴۳۰
گر خلق چنانکه من منم دانندم
همچون سگ ز در بدر رانندم
ور زانکه درون برون بگردانندم
مستوجب آنم که بسوزانندم