رباعی شمارهٔ ۵۹۱
من میشنوم که می نبخشایی تو
هر جا که شکستهایست آنجایی تو
ما جمله شکستگان درگاه توایم
در حال شکستگان چه فرمایی تو
رباعی شمارهٔ ۵۹۲
ما را نبود دلی که کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
چندان گریم که کوچهها گل گردد
نی روید و نالهای زار آید ازو
رباعی شمارهٔ ۵۹۳
زلفش بکشی شب دراز آید ازو
ور بگذاری چنگل باز آید ازو
ور پیچ و خمش ز یک دگر باز کنی
عالم عالم مشک فراز آید ازو
رباعی شمارهٔ ۵۹۴
عشقست که شیر نر زبون آید ازو
از هر چه گمان بری فزون آید ازو
گه دشمنیی کند که مهر افزاید
گه دوستیی که بوی خون آید ازو
رباعی شمارهٔ ۵۹۵
ابر از دهقان که ژاله میروید ازو
دشت از مجنون که لاله میروید ازو
خلد از صوفی و حور عین از زاهد
ما و دلکی که ناله میروید ازو
رباعی شمارهٔ ۵۹۶
سودای سر بی سر و سامان یک سو
بی مهری چرخ و دور گردان یکسو
اندیشهٔ خاطر پریشان یک سو
اینها همه یک سو غم جانان یکسو
رباعی شمارهٔ ۵۹۷
ای دل چو فراق یار دیدی خون شو
وی دیده موافقت بکن جیحون شو
ای جان تو عزیزتر نهای از یارم
بی یار نخواهمت زتن بیرون شو
رباعی شمارهٔ ۵۹۸
ای در صفت ذات تو حیران که و مه
وز هر دو جهان خدمت درگاه تو به
علت تو ستانی و شفا هم تو دهی
یا رب تو به فضل خویش بستان و بده
رباعی شمارهٔ ۵۹۹
اندر شش و چار غایب آید ناگاه
در هشت و دو اسب خویش دارد کوتاه
در هفتم و سوم بفرستد چیزی
اندر نه و پنچ و یک بپردازد راه
رباعی شمارهٔ ۶۰۰
ای خاک نشین درگه قدر تو ماه
دست هوس از دامن وصلت کوتاه
در کوی تو زان خانه گرفتم که مباد
آزرده شود خیالت از دوری راه