به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

میرزا حبیب خراسانی

میرزا حبیب خراسانیغزل هاشمارهٔ ۱۷۰: مثال مومن از مزمار گفتند

580عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

مثال مومن از مزمار گفتند
بیکدم صد هزار اسرار گفتند
حقایق را بصورت در مجازات
سخن از حذف و از اضمار گفتند
حدیثی بر سر منبر سرودند
مثالی بر در خمار گفتند
گهی با شیشه و ساغر سرودند
گهی با خرقه و دستار گفتند
گهی مستان و پاکوبان بدستان
زمانی عاقل و هشیار گفتند
گهی سر در درون چه سرودند
گهی رخ بر رخ دیوار گفتند
عجب دارم که در دل ماند این راز
بهر محفل اگر صدبار گفتند
عجب تر آنکه از دل بر زبان نیز
نیاید گر چه زان بسیار گفتند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۶۹: بنویس نامه گر رقم قتل ما بود 2شمارهٔ ۱۷۰: مثال مومن از مزمار گفتند 3شمارهٔ ۱۷۱: باغ را نوبت نشور آمد 4شمارهٔ ۱۷۲: تیره شد گیتی و هنگام طرب باز آمد 5شمارهٔ ۱۷۳: آمد مه خورداد که در غم نتوان بود 6شمارهٔ ۱۷۴: حرف ما با تو شب دوش چه بود 7شمارهٔ ۱۷۵: دوش ترک مست ما با طره آشفته بود 8شمارهٔ ۱۷۶: کفر زلف تو دگر باره مسلمانم کرد 9شمارهٔ ۱۷۷: چشم مست تو مگر باز چه در سر دارد 10شمارهٔ ۱۷۸: لطف تو سنگ را بنظر گوهر آورد 11شمارهٔ ۱۷۹: این همه آشوب و غوغا بر سر کوی تو ...12شمارهٔ ۱۸۰: نگینی گر بدست جم نباشد 13شمارهٔ ۱۸۱: باده نوشان بیخود از جام تواند 14شمارهٔ ۱۸۲: بهار شد که جهان خرمی ز سر گیرد 15شمارهٔ ۱۸۳: عشق آمد و یکباره ز خود بی خبرش کر ...16شمارهٔ ۱۸۴: میرود نیسان و میآید ایار 17شمارهٔ ۱۸۵: نبیند روی لیلی کس در این دار 18شمارهٔ ۱۸۶: بر چهره تو طره پیراسته خوشتر 19شمارهٔ ۱۸۷: الا تا کی حدیث از عمر و عمار 20شمارهٔ ۱۸۸: ای گشته یک امروز تو از محفل ما دو ...21شمارهٔ ۱۸۹: در دشت مرو بصید نخجیر 22شمارهٔ ۱۹۰: چه خوش است آنکه شبی از سر شب تا ب ...23شمارهٔ ۱۹۱: بر خیز که خاست باد شبگیر 24شمارهٔ ۱۹۲: خواجه در آرزوی عمر دراز 25شمارهٔ ۱۹۳: شوریست عجب در سر شوریده سران باز 26شمارهٔ ۱۹۴: بر وی درازتر شود این آرزو و آز 27شمارهٔ ۱۹۵: زان طره در هم دل آویز 28شمارهٔ ۱۹۶: گوهر خود را هویدا کن کمال اینست و ...29شمارهٔ ۱۹۷: خروس صبح زد سبوح و قدوس 30شمارهٔ ۱۹۸: نوبتی صبح فرو کوفت کوس 31شمارهٔ ۱۹۹: نه درد جوی و نه اندر هوای درمان ب ...32شمارهٔ ۲۰۰: گفته بودی کز پریشانی شدم چون موی ...33شمارهٔ ۲۰۱: حلقه در گوش چو دف چنگ صفت سر در پ ...34شمارهٔ ۲۰۲: دل نبندی بچرخ و دورانش 35شمارهٔ ۲۰۳: بدستم افتد اگر باز زلف پر شکنش 36شمارهٔ ۲۰۴: ای آفت جان و فتنه هوش 37شمارهٔ ۲۰۵: تو خواجه ای و منت جون غلام حلقه ب ...38شمارهٔ ۲۰۶: هر چه آید ز رنج و راحت پیش 39شمارهٔ ۲۰۷: گر دماغت تر نشد ای شیخ شهر از جام ...40شمارهٔ ۲۰۸: چون گریزد شیخ شهر از نام عشق 41شمارهٔ ۲۰۹: نزند دم فلک بجز دم عشق 42شمارهٔ ۲۱۰: باز رسید از یمن، نفخه زحمن عشق 43شمارهٔ ۲۱۱: نیمه از خاک و نیمه از افلاک 44شمارهٔ ۲۱۲: رفت از عمرم ای پسر چل سال 45شمارهٔ ۲۱۳: چند از این ترهات بیحاصل 46شمارهٔ ۲۱۴: هر روز بدیدار تو آیم ز در دل 47شمارهٔ ۲۱۵: هر چه در قرآن خدا فرموده از خمرو ...48شمارهٔ ۲۱۶: شکرلله که شدی باخبر از عالم دل 49شمارهٔ ۲۱۷: این خواجه گر رهد ز غم و حسرت اجل 50شمارهٔ ۲۱۸: گرد لعل دلفریبت کرده منزل تیره خا ...51شمارهٔ ۲۱۹: میرود اندیشه عشق تو چون جان در تن ...52شمارهٔ ۲۲۰: هان و هان ای بهار فضل و کمال 53شمارهٔ ۲۲۱: امشب بدر پیر مغان ولوله داریم 54شمارهٔ ۲۲۲: چنان دیوانه و بیهوش و مستم 55شمارهٔ ۲۲۳: بخاطر از کسی باری ندارم 56شمارهٔ ۲۲۴: افتد که شبی از کف تو جام ستانیم 57شمارهٔ ۲۲۵: ما بپای خم می سر بشکنیم 58شمارهٔ ۲۲۶: مستانه باز تا در میخانه میروم 59شمارهٔ ۲۲۷: تا بکی همراهی این عقل سرگردان کنم 60شمارهٔ ۲۲۸: نیمه هشیاریم و یک نیم دگر مستانه ...61شمارهٔ ۲۲۹: خداوندا عجب شوریده رائیم 62شمارهٔ ۲۳۰: بجرم آنکه تو خون کرده ای دل ما را 63شمارهٔ ۲۳۱: بنده ام بنده ولی بیخردم 64شمارهٔ ۲۳۲: در این خرمن گدائی خوشه چینم 65شمارهٔ ۲۳۳: دوش دو بهره نرفته ز شبم 66شمارهٔ ۲۳۴: ما بیخودان مست که رند و قلندریم 67شمارهٔ ۲۳۵: در رود کنگ دره تنگی گرفته ایم 68شمارهٔ ۲۳۶: ای خواجه با تو من سخنی مختصر کنم 69شمارهٔ ۲۳۷: گر تو می در خواب خوردی، ما به بید ...70شمارهٔ ۲۳۸: زر چه باشد که نثار کف پای تو کنم 71شمارهٔ ۲۳۹: بتقریبی ز ما گاهی ببر نام 72شمارهٔ ۲۴۰: یک بوسه زلعل لب دلجوی تو خواهم 73شمارهٔ ۲۴۱: ما راز نهانیم که در قلب جهانیم 74شمارهٔ ۲۴۲: از قول دوست ما بیکی مرحبا خوشیم 75شمارهٔ ۲۴۳: چون شود سردی فزون کار می و ساغر ک ...76شمارهٔ ۲۴۴: بتی شیرین لب اما ترشروی و تند خو ...77شمارهٔ ۲۴۵: باده پیش آر که ما گوش بغوغا ندهیم 78شمارهٔ ۲۴۶: با سبوی میفروشان دست بیعت داده ای ...79شمارهٔ ۲۴۷: ما قدح جز زکف شاهد صادق نزنیم 80شمارهٔ ۲۴۸: گر میخری شکسته تو خود ما شکسته ای ...81شمارهٔ ۲۴۹: من بجز کار می و ساقی و ساغر نکنم 82شمارهٔ ۲۵۰: بار دیگر یارجویان بر در دیار آمدی ...83شمارهٔ ۲۵۱: ما بدین درگه بامید گدائی آمدیم 84شمارهٔ ۲۵۲: بیا که روی سوی کوی میفروش کنیم 85شمارهٔ ۲۵۳: بیا یکدم بگرد دل بر آئیم 86شمارهٔ ۲۵۴: از باده دوش سخت مخمورم 87شمارهٔ ۲۵۵: دیشب بیاد چشم تو بیدار بوده ایم 88شمارهٔ ۲۵۶: ز آبادی بویرانی رسیدیم 89شمارهٔ ۲۵۷: بر آن سرم که بکوی مغان سرای کنم 90شمارهٔ ۲۵۸: بر در میخانه امشب بزم نو آئین کنم 91شمارهٔ ۲۵۹: روزی فتد آخر که من این دام ببرم 92شمارهٔ ۲۶۰: من بشیشه درون پری دارم 93شمارهٔ ۲۶۱: ما فرو مانده در این ره به نخستین ...94شمارهٔ ۲۶۲: با خراباتیان رهی دارم 95شمارهٔ ۲۶۳: دلی از نازکی چون شیشه دارم 96شمارهٔ ۲۶۴: بگشای در خانه که نره گدائیم 97شمارهٔ ۲۶۵: خیز تا رخت از این کوی بیکسوی کنیم 98شمارهٔ ۲۶۶: من صراحی بزیر کش دارم 99شمارهٔ ۲۶۷: خیز ای همدم که یکدم ناله و زاری ک ...100شمارهٔ ۲۶۸: من پرستار روی و موی توام 101شمارهٔ ۲۶۹: باز از دل شیدائی، شوریده سری دارم 102شمارهٔ ۲۷۰: ما فاطمیان سید عالی نسبستیم 103شمارهٔ ۲۷۱: رفتی و رخ خوب تر اسیر ندیدیم 104شمارهٔ ۲۷۲: در کوی دوست با غم و باشیون آمدیم 105شمارهٔ ۲۷۳: خیال جنت الماوی نداریم 106شمارهٔ ۲۷۴: اگر بگسستی از ما، غم نداریم 107شمارهٔ ۲۷۵: یک نیمه دل را به جمال تو سپردیم 108شمارهٔ ۲۷۶: خیز ای بت شنگول و بده باده که مست ...109شمارهٔ ۲۷۷: ای بار خدا ره بسوی خویش نمایم 110شمارهٔ ۲۷۸: ز لعل دلکشت ای یارجانی مطلبی دارم 111شمارهٔ ۲۷۹: شبی که تنگ لبت را چو جان ببر گیرم 112شمارهٔ ۲۸۰: ایکاش که چون موی ابر روی تو افتم 113شمارهٔ ۲۸۱: با سر زلف پریش تو کشاکش دارم 114شمارهٔ ۲۸۲: ما چرا سخت در این حلقه گرفتار شدی ...115شمارهٔ ۲۸۳: دیوانه ام دیوانه ام 116شمارهٔ ۲۸۴: ما بسی مرحله دور و دراز آمده ایم 117شمارهٔ ۲۸۵: تشویش بدو زشت و کم و بیش نداریم 118شمارهٔ ۲۸۶: برخیز که گرد دل درویش برآئیم 119شمارهٔ ۲۸۷: خیز که تا بر در دل ره کنیم 120شمارهٔ ۲۸۸: سبحه را دیشب بشیخ شهر بردم ارمغان 121شمارهٔ ۲۸۹: نز خدایم میتوان بگریختن 122شمارهٔ ۲۹۰: گر نیستی از عاشقان از عاشقی افسان ...123شمارهٔ ۲۹۱: بنده را سر بر آستان بودن 124شمارهٔ ۲۹۲: جان و تن را بعشق سودا کن 125شمارهٔ ۲۹۳: ترکانه سحر تاخته آمد بسر من 126شمارهٔ ۲۹۴: وقت سحر آمد اهل ترتیب سحر کن 127شمارهٔ ۲۹۵: شب آمد جام می را مرحبا کن 128شمارهٔ ۲۹۶: خاتم از دست اهرمن بستان 129شمارهٔ ۲۹۷: در دل ویران خیال رای تو مهمان 130شمارهٔ ۲۹۸: روز و شب بیهده با اختر خود جنگ مک ...131شمارهٔ ۲۹۹: خدای جهان در جهان جهان 132شمارهٔ ۳۰۰: عیب دانشور بود با ناکسان صهبا زدن 133شمارهٔ ۳۰۱: رخ است آن یا چمن یا باغ نسرین 134شمارهٔ ۳۰۲: آن لعل لب و دهان خندان 135شمارهٔ ۳۰۳: بچنگ دیو اسیرم بدست غول زبون 136شمارهٔ ۳۰۴: روز ابر و ترشح باران 137شمارهٔ ۳۰۵: نمیدانم چه کردی با دل من 138شمارهٔ ۳۰۶: ای دشمن جان من و ای خیره تن من 139شمارهٔ ۳۰۷: عید شد باده مغانه بزن 140شمارهٔ ۳۰۸: کس را مسنج جز بترازوی خویشتن 141شمارهٔ ۳۰۹: چندانکه زیم با دل آسوده زیم من 142شمارهٔ ۳۱۰: نکرده ای ببر ای سرو جامه گلگون 143شمارهٔ ۳۱۱: در کفت دارم، دلی خارش بکن رارش بک ...144شمارهٔ ۳۱۲: امروز امیر در میخانه توئی تو 145شمارهٔ ۳۱۳: می نخوردی سخن از باده و از جام بگ ...146شمارهٔ ۳۱۴: سر تا بقدم ترک منا، جان و دلی تو 147شمارهٔ ۳۱۵: مبر در پیش زاهد نام باده 148شمارهٔ ۳۱۶: آن مست ببین بی خبر از خویش فتاده 149شمارهٔ ۳۱۷: ندارم توشه ای از بهر این ره 150شمارهٔ ۳۱۸: چهره را رنگی بده آبی بده 151شمارهٔ ۳۱۹: من بدین کهنه دلق و کهنه کلاه 152شمارهٔ ۳۲۰: ایشیخ جز این خرقه و دستار چه داری 153شمارهٔ ۳۲۱: زلفکا چند حیله ساز کنی 154شمارهٔ ۳۲۲: تن همه زشتی و بدی یارجلاخذبیدی 155شمارهٔ ۳۲۳: شیخنا بگذر از توئی و منی 156شمارهٔ ۳۲۴: این طره پر چین که شکن در شکن استی 157شمارهٔ ۳۲۵: هر جا سخن از شکر و قند و عسل استی 158شمارهٔ ۳۲۶: ای خواجه شنیدستم زین کوچه رهی دار ...159شمارهٔ ۳۲۷: سخن بگوی که شیرین لب و شکردهنی 160شمارهٔ ۳۲۸: قربان مقدمت که ببزم من آمدی 161شمارهٔ ۳۲۹: گر تلخ کنی و گر ترش روی 162شمارهٔ ۳۳۰: با رقیبان سر سفر داری 163شمارهٔ ۳۳۱: چون شود با ما اگر رسم ستم کمتر کن ...164شمارهٔ ۳۳۲: شنیدستم که با یاری نهانی 165شمارهٔ ۳۳۳: از فکرت و اندیشه در آزار چرائی 166شمارهٔ ۳۳۴: ترک من نیمه شب از در با چراغ آید ...167شمارهٔ ۳۳۵: ترک بدخوی جفا جوی بلا بالا توئی 168شمارهٔ ۳۳۶: چرا میل دل آزاری نداری 169شمارهٔ ۳۳۷: اگر یک جرعه می در شیشه داری 170شمارهٔ ۳۳۸: رفتم بدر پیر خرابات تو بودی 171شمارهٔ ۳۳۹: هر که را در ره طلب بینی 172شمارهٔ ۳۴۰: بده ایساقی بزم آنقدح هوش زدای 173شمارهٔ ۳۴۱: آشکارا، روز طعن و لعن زندان میکنی 174شمارهٔ ۳۴۲: امروز مرا جام ز باده تهی استی 175شمارهٔ ۳۴۳: تو از عالم جز این یکدم نداری 176شمارهٔ ۳۴۴: رهم در بزم جان و دل تو دادی 177شمارهٔ ۳۴۵: شنیده ام که تو ای خواجه کیمیا دار ...178شمارهٔ ۳۴۶: ای تیره تن ما که بجان دشمن مائی 179شمارهٔ ۳۴۷: یک امشبی که تو آسوده در کنار منی 180شمارهٔ ۳۴۸: خواهی از حرف بد اندیش سلامت باشی 181شمارهٔ ۳۴۹: امشب که منم با تو در اینخانه خالی 182شمارهٔ ۳۵۰: بجان دشمن بغیر تن نداری 183شمارهٔ ۳۵۱: تا چند کند دست تو با زلف تو بازی 184شمارهٔ ۳۵۲: رفته از ما و تو منی و توئی 185شمارهٔ ۳۵۳: هی خویش بیارای و خر خویش بیارای 186شمارهٔ ۳۵۴: تو با لب نمکین از چه قند گفتاری 187شمارهٔ ۳۵۵: در ده قدح باده که با زخم فراقی 188شمارهٔ ۳۵۶: چه خوش بود که شبی در کنار من خسبی 189شمارهٔ ۳۵۷: تا لاله صفت جانا گلگونه قبا کردی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ