تو خواجه ای و منت جون غلام حلقه بگوش
بگیر گوش و بهر کس بخواهیم بفروش
شود شبی که چو بختم ز در درآئی و من
چو جان ببر کشمت یا چو جامه در آغوش؟
هر آنچه تلخ بگوئی از آن لب شیرین
لطیف و عذب بود، خواه نیش و خواهی نوش
بجان دوست که رنجش ز دوستان نه سزاست
بکش بصلح مرا، در طریق جنگ مکوش
لب تو لعل تو گفته حبیب گهر
سزا بود که چنین گوهری کنی در گوش