به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دلارامی که غافل نیستم یک لحظه از یادش
مباد از یاد من هرگز غمی در خاطر شادش
به هر گلشن که گردد جلوه گر قد چو شمشادش
به صد دل چون صنوبر بنده گردد سرو آزادش
مگو ای همنشین بهر چه دادی دل به دست او
که گر گوید به پای من بده جان می توان دادش
به تعمیر دلم اکنون چه می کوشی که از اول
خرابش کرده ای زانسان که نتوان کرد آبادش
نمی داند ره و رسم وفا دلدار من گویا
همین تعلیم بیداد و جفا داده است استادش
تو را دی گفت فردا می کشم اما نمی دانم
پشیمان گشته است امروز یا رفته است از یادش
رفیق از هجر فریادش به گردون می رسد شبها
بود کز روی مهر ای مه رسی روزی به فریادش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.