به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شود چون شب بروزو روزگار خویشتن گریم
چو آید روز بر شبهای تار خویشتن گریم
گهی از بی وفاییهای یار خویشتن نالم
گهی بر طالع ناسازگار خویشتن گریم
دلم دارد بسی امید و من در کنج نومیدی
به امید دل امیدوار خویشتن گریم
مرا در گریه کردن اختیاری نیست ای همدم
مکن منعم که من بی اختیار خویشتن گریم
به غربت نیست چون از گریه ام آگاه یار من
به درد یار زین پس در دیار خویشتن گریم
بطرف باغ هر گه دیده بر سرو و گل اندازم
به یاد سرو قد گلعذار خویشتن گریم
مگذار که از حسرت دیدار بمیرم
بردار ز رخ پرده و مگذار بمیرم
صد جان طلبم بهر نثارت که چو آیی
پیش تو نه یکبار که صد بار بمیرم
خو کرده ام از بس به گرانباری دردت
گردم گر از این درد سبکبار بمیرم
مرگست علاج من بیچاره طبیبا
از چاره ی من بگذر و بگذار بمیرم
تا باز شوم زنده ز یمن قدم یار
آن به که روم در قدم یار بمیرم
زارم بکش ای یار و مکن این همه آزار
گر هست مرادت که من زار بمیرم
شد پیشه ی من عشق رفیق اول و آخر
یارب چو بمیرم به همین کار بمیرم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.