کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت ای موسی کلیم بدان
    که بمن کرد همرهمی نتوان
    که زنم نعل باژگونه بسی
    نکته ام را نکرد فهم کسی
    صحبتم مشکل و قوی صعب است
    آب دریا م تا حد کعب است
    پای همراهیم کجا داری
    چون تو بی من رهی جدا داری
    گفت باشد که حق دهد یاری
    بخشدم عقل و فهم و هشیاری
    از چنین خواب غفلت تاری
    رسدم از خدای بیداری
    چون ورا دید راغب و صادق
    مست او شد و واله و عاشق
    کردش از دل قبول در صحبت
    که بود بس حمول در صحبت
    نرمد از هر آنچه رو ب ی ند
    نیک و بد را همه نکو بیند
    کفرهای ورا شمارد دین
    نشود از جفای او غمگین
    زهر را از کفش چو شهد خورد
    سنگ او را بجای لعل خرد
    چون بهم در سفر رفیق شدند
    همدگر را ز جان شفیق شدند
    چند روزی بهم همیرفتند
    در جان را بگفت میسفتند
    هر طرف چون بسی بگردیدند
    بر لب بحر کشتئی دیدند
    که نبد در جهان چنین کشتی
    خلق را بود بستر وپشتی
    همچو شهری فراخ بود و بزرگ
    بادبانی بر او بلند و سترگ
    ناگهان خضر سوی کشتی رفت
    تبری در کفش بصورت زفت
    زد بر آن بادبان و کشتی او
    از پی خدمت آن گزیدۀ هو
    در شکست آن درست کشتی را
    تا کند دفع ظلم و زشتی را
    شد معطل ز کار آن کشتی
    ماند بی رخت و بار آن کشتی
    گفت با وی کلیم این چون است
    این ز عقل و ز شرع بیرون است
    مؤمنان را بد این پناه حصین
    از چه رو کردیش خراب چنین
    هیچ این را روا ندارد حق
    اندر این کار بر تو گیرد دق
    گفت او را نگفتمت پیشین
    که ترا صبر نبود و تمکین
    من نگفتم ترا از او ّ ل کار
    که نداری تو پای من هشدار
    کار من بد نما ولی نیکوست
    همچو آن زشت رو که نیکو خوست
    من بر آتش اگرچه ب نشینم
    هر دم از وی گل و سمن چینم
    من ز مرده برون کنم زنده
    کنم از عین گریه صد خنده
    آرم ابلیس را ز عرش بفرق
    برم ادریس را ز فرش بعرش
    گفت ای شاه من خطا کردم
    این ز نسیان نه از رضا کردم
    گذران از من این یکی کرت
    عفو فرما ز لطف این زل ّ ت
    گفت میدان کزین نخواهی گشت
    خاک خاک است اگر باب آ غ شت
    لیک این حال بر تو پوشیده است
    سرت از بند من بگردیده است
    هم شود آخرت یقین پید ا
    کانچه گفتم نبود سهو و خطا
    اینت گفتم خداست شاهد حال
    هرکه گژ گیردش بود او ضال
    چون ش نید از خضر کلیم این را
    پیش آورد آن زمان لین را
    کرد زاری و گفت بهر خدا
    لابه ام را پذیر و بخش خطا
    گر کنم بار دیگر این حرکت
    مشنو از من بهانه یا حجت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha