ناگهان گ م شد از میان همه
تا رهد از دل اندهان همه
یک دو روز او چو گشت ناپیدا
کرد افغان ز درد مولانا
بعد از آن چون ورا بجد جستند
سوی هر کوی و هر سرا جستند
هیچ ازوی ک سی نداد خبر
نی بکس بو رسید از او نه اثر
ش یخ گشت از فراق او مجنون
بی سر و پاز عشق چون ذوالنون
شیخ مفتی ز عشق شاعر شد
گشت خمار اگرچه زاهد بد
نی ز خمری که او بود زانگور
جان نوری نخورد جز می نور