کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هست مردی در این جهان پنهان
    مثل نقره و زر اندر کان
    ظاهرش خاک و باطنش زر پاک
    تن او سست و جان او چالاک
    ذات او نور آسمان و زمین
    گر ترا هست نور چشم ببین
    کوچه شکل است و چه بدیع نگار
    بی نظیر است در میان کبار
    کس ندید اندر آب و گل چو وئی
    دل و جان مثل او نیافت حئی
    نیست مانندش اندر این دوران
    در زمان و زمین و کون و مکان
    همه عالم چو جسم و او چون جان
    همه عالم قراضه او چون کان
    وصف او کرده بد بمن در خواب
    ش ه حسام الحق لطیف جواب
    همچنان است بلکه صد چندان
    نتوان کرد شرح او بزبان
    گشته ام کمترین غلام درش
    تا شدم هست میخورم ز برش
    پیش از این آنچه خورده بودم من
    بیشمار است ناید آن بسخن
    اینقدر کان بفهم می آید
    گفتنش پیش عاقلان شاید
    گویم ار بشنوی بصدق زمن
    چند حرفی ز سر گذشت ز من
    چون که زائیدم از تن مادر
    شیر شد بعد خونم اندر خور
    پاره ای چون بزرگتر گشتم
    لوت خوردم ز شیر بگذشتم
    بعد از آن از برنج و شهد و شکر
    شد غذا میوه ها ز خشک و ز تر
    چون ز خوردن گذشتم اندر جوع
    حکمت از من برست چون ینبوع
    بی دهانی طعام ها خوردم
    بی کف از وی نواله ها بردم
    بشریت برفت و دل چو ملک
    گشت پران ورای هفت فلک
    چونکه از خود گذشتم آخر کار
    بحر گشتم مرا مجوی کنار
    نیست این را نهایت و پایان
    کو درون و کجا بیان و زبان
    میروم من گهی چپ و گه راست
    دم مزن کاین نفس ز حق برخاست
    رو مکن اعتراض بر مسکین
    گرچه زفتی و خوب و با تمکین
    در شکستش مرو عجب چیز است
    فصل او بی بهار و پائیز است
    نی ز نار است نور آن سرور
    نبود آن طرف شه و چاکر
    غیر او شیخ و اوستاد مجو
    زانکه نبود در این جهان چون او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha