کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بتم بر طلعت خود شانه زد زلف چلیپا را
    پریشان بر صباح عید دارد شام یلدا را
    هلاکم کرده بی پروا فرنگی زاده ترسایی
    که گر دستش رسد یکباره خون ریزد مسیحا را
    من از رخسار و گیسوی تو حیرانم نمی دانم
    که دخلش چیست این کافر ید بیضای موسی را
    اگر محراب ابروی تو را از گریه می بیند
    به فرق خویشتن ویران کند راهب کلیسا را
    خیال قد جانان در دل سوزان و حیرانم
    که ترسم آتش دوزخ بسوزد نخل طوبی را
    بهار آمد بیا ساقی به رغم چرخ مینایی
    وبال گردن زاهد بریزان خون مینا را
    به یک خنده دل و دین «وفایی» برده، حیرانم
    مگر برق یمان زد خرمن جان تمنا را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha