کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زلف مشکین بین که برعارض پریشان کرده است
    روضهٔ اسلام را چون کافرستان کرده است
    گه تکلم گه تبسم در لبش از دلبری
    یک طبق شهد و شکر اندر نمکدان کرده است
    سرو در گل مانده است از حسرت و گل غرق خون
    سرو بالایم مگر رو در گلستان کرده است
    هیچ وقتی با اسیران، دیلم کافر نکرد
    آن چه با من غمزه ی آن نامسلمان کرده است
    بس که نالید از رخت خون شد دلم در طره ات
    از غم گل بین چه با خود، مرغ شب خوان کرده است
    داغم از خال لبت، ای جان شیرینم لبت
    زان همی نالم که هندو غارت جان کرده است
    چهره و زلفت مرا تنها نه چون پروانه سوخت
    ای بسا خون ها که این شمع شبستان کرده است
    این چه غوغایی است کاندر عالم افتاده مگر:
    چشم مستت رو به کوی می پرستان کرده است
    گر «وفایی» جان فدای طاق ابروی تو کرد
    کفر نبود بر هلال عید قربان کرده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha