کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز دست خود مده ای دیده یاد زلف مشکین را
    که این ظلمت فزاید روشنایی چشم خونین را
    ز عشق روی او شد دل اسیر غمزهٔ چشمش
    چو در گلشن به چنگ افتد کبوتر بچه شاهین را
    پریشان هر زمان گیسو به رخسار عرقناکش
    تماشا خوش بود شب در کنار ماه، پروین را
    ز مژگان تو ویران گشت دل زان رو همی نالم
    که چندین رخنه کرده است این کج آیین، کعبه ی دین را
    به هر چشمی ازان چون کوه کن، من جوی خون دانم
    که بر شکرلبان خسرو نه بینم جز تو شیرین را
    همی سوزم همی نالم گه زا دل گاه از دلبر
    بگو مطرب، کجا ساقی دوای جان غمگین را
    نسب از کله ی جم دارد، از روی ادب پر کن
    به چشم کم مبین ساقی تو این جام سفالین را
    «وفایی» جز خدا بینی به کوی می کشان نبود
    ز سیر طوف این گلشن چه حاجت چشم خودبین را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha