اینچنین آمد حدیث از راویان
بر روانشان باد صد رحمت روان
کان فلک پیما شه گردون وقار
روزی اندر حجره ای بودش قرار
وه چه حجره مطلع خورشید جان
وه چه حجره مکمن جان جهان
وه چه حجره مشرق صبح ازل
مطلع نور خدا عزوجل
وه چه حجره آسمانش آستان
زمره ی کروبیانش پاسبان
وه چه حجره قاف ملکش لامکان
آمد آن سیمرغ جان را آشیان
وه چه حجره عرش اعظم را قرین
عقل اول اندر آن کرسی نشین
حجره نی فانوس بزم کن فکان
شمع آن نور خداوند جهان
بزم او ادنی ورا همسایه ای
قاب قوسینش فروتر مایه ای
شه نشسته اندران خلوتسرای
بر زمین و آسمانش زیر پای
کامدند از در درون شهزادگان
شد دو خورشید از یکی مشرق عیان
چون شد اندر حجره ایشان را ظهور
حجره شد مصداق نور فوق نور
لب گشودند و پس از چندین سلام
عرض کردند ای شه والامقام
ای تو ما را جد و عالم را پدر
بلکه صد ره از پدر غمخوارتر
آری آری آن پدر باشد کجا
چون نبی و مصطفی و مرتجا
از پدر زاید تورا تن ای پسر
زاید از وی جان ما صد زیب و فر