از عنایت گرچه آدم یافت جان
لیک جانی بس ضعیف و ناتوان
برتر از حیوان او را پایه شد
کی ولیکن با ملک همسایه شد
زنده شد لیکن حیوتی بی ثبات
خواهیش گو زندگی خواهی ممات
لیک شد او مستعد زندگی
جوید او را از کجا از بندگی
پیش از این بود از عنایت کار او
بود دست فیض حق معمار او
بعد از این افتاد کارش با عمل
بندگی ربنا عزوجل
زنده گردد زین سپس از بندگی
بندگی کن تا بیابی زندگی
زندگی هست آب حیوان ای عمو
زان بنوش و جسم و جان را هم بشو
بنده او شو که جاویدان شوی
شو گدای او که تا سلطان شوی
پیر اگر باشی جوانت می کند
در گدایی ارسلانت می کند
خدمت او زشت را زیبا کند
ذره را خورشید جان افزا کند
شب به یاد او به بستر نه قدم
تا شود بستر گلستان ارم
این سخن بگذار کامد خصم مرد
تا حضور قاضی دانای فرد
خصم آمد قاضیا بنگر چرا
گوش من دندان گرفت آن بی حیا