اکثراً اهل بهشتند ابلهان
ابلهان اینجا و آنجا از شهان
ابلهان در کار و بار این جهان
زیرک و دانا بهر راز نهان
ابلهان اما به نزد این خران
عاقل و زیرک به پیش دیگران
عقل ما را سوی بیعقلی کشید
اینچنین عقلی در این عالم که دید
ای رفیقان من کنون ابله شدم
از ره و رسم شما مکره شدم
چون نمی بینم کنون دیگر رهی
می زنم اکنون نوای ابلهی
فاش و رسوا می زنم طبل جنون
این جنون هردم مرا بادا فزون
خواستند اکنون مرا چون اینچنین
بگسلم زنجیرهای آهنین
چون مرا دیوانه کردند ای قرین
تو برو تدبیر خود کن بعد از این
بعد از این دست من و دامان عشق
جان این افسرده جان و جان عشق
بعد از این از جان و از فرزند و زن
بگذرم چون آن خلیل ممتحن