آن یکی کرد این سؤال از آن امام
کی تو در فهم و کتاب حق تمام
از چه فرمود آن خدای بی همال
در مقام قهر و توبیخ و جلال
چون شدی مغرور بر رب کریم
از چه کردی این گناهان عظیم
مقتضای حال این بود ای خلیل
که بگوید رب قهار جلیل
گفت رو رو پس تو نادان بوده ای
عقده ای از نکته ای نگشوده ای
خواست تا حق رحمت اندوزی کند
مجرمان را عذرآموزی کند
تا کند تعلیمشان عذر گناه
عذر معزولی آن عذر گناه
تا بیاموزد سؤالش را جواب
یادشان آرد ز وصل مستطاب
تا بگویند این امید و این غرور
بر کرمهای تومان بود ای غفور
عذر ما اینست در جرم و خطا
هرچه دیگر عذر می آرم هبا
عذر بدتر از گنه می آورم
پرده ی ناموس خود را می درم
آن یکی گوید گنه از نفس بود
وان دگر گوید ز شیطان عنود
آن هوس را عذر آرد آن هوا
آن گنه سازد حوالت بر شقا
این جواب عذر باشد سربسر
چون جواب خصم و قاضی ای پسر
آمد آن یک با دو گوش خون چکان
نزد قاضی ایها القاضی فغان