هست امر بین امرین ای پسر
نشنو از من بلکه بشنو از خبر
ان ما فی البیت یشبه صاحبه
خواه زیبا باشد و خواهی تبه
هرچه اندر خانه ای فرزانه است
سربسر مانند صاحبخانه است
بود آدم هست چون ای محترم
نی وجود صرف نی صرف عدم
هستیی با نیستی آمیخته
در میان این دو طرحی ریخته
هست امری در میان هست و نیست
من نمی دانم ولی آن امر چیست
گر وجود است این فنا او را چراست
ور عدم این های و هوها از کجاست
همچنین علمش نه علم است ای همال
علم آن باشد که دارد ذوالجلال
جهل هم نبود چه جهل است ای جناب
آنچه او را بود پیش از اکتساب
دارد امری لیک نی علم و نه جهل
هرچه می خواهی بگو امریست سهل
همچنین دان اقتدار و اختیار
بر دهان جبریان پنبه فشار
اختیارش آنچه می دانی بود
یعنی از اوصاف امکانی بود
وصف امکانی تو دانی چیست آن
نفی ضد است آن حقیقت نیست آن
قدرت و علم و حیات و اختیار
جمله را مثال وجود او شمار
جمله امر بین امرین است و بس
نسبتش با وصف عنقا و مگس
چیست دانی ای برادر اقتدار
آنکه در دست تو باشد اختیار