این نه معنی فنا فی الله بود
هرکسی با این فنا همره بود
بلکه آن باشد که این گردد عیان
بر تو چون خورشید اندر آسمان
خویش را بینی چراغی کور کور
بل فزونتر پیش آن تابنده هور
نی چه آن دیدن که می بیند حکیم
از قیاس سست و برهان سقیم
نی چه آن دیدن که شب بیند خیال
اختوران را پیش خود اندر سگال
زانکه باشد این دو آن را در نظر
می کند برهان ز یک نفی اثر
بلکه چون دیدم در ایام تموز
آفتاب اندر فلک در نیمروز
می نبیند در فلک جز آفتاب
نی ز اختر ذات می بیند نه زاب
در دل عارف کند چون حق ظهور
چون ظهور نور او در کوه طور
کوه انیت نماید ریز ریز
می نماند از خود آنجا هیچ چیز
ذات او پنهان شود در صد غما
چون ستاره پیش خورشید سما
صبح صادق از دلش سر بر زند
آفتاب از مطلع جان سر زند
آفتاب کبریاء ذوالجلال
خود شود پنهان چو پیش خور نهال
خور برآید اختوران پنهان شوند
شیر آید روبهان بیرون روند
هستی مطلق چه نور افکن شود
نیستی خود برو روشن شود
همچنین چون نور افعال صفات
پرتو اندازد به دل از شش جهات
نیست بیند فعل خویش و ذات خویش
نی اثر چون در بر صرصر حشیش
مختصر آن کز تجلیهای ذات
در تجلیهای افعال و صفات
ذات و فعل و وصف او گردد نهان
چون ستاره پیش خورشید جهان
نی ز فعل خود اثر بیند نه ذات
نی ببیند از برای خود صفات
جملگی گردند معدوم و هبا
پیش آن ذات و صفات فعلها