کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بار دیگر چون بمیری از نبات
    یافتی در زمره ی حیوان حیات
    چون ز حیوانی بمردی از بشر
    زنده گشتی با هزاران بال و پر
    در نباتی عقبه ها بس دیده ای
    زیر داس آسیا گردیده ای
    اره ها و تیشه ها بس خورده ای
    در میان آب و آتش برده ای
    زخمها خوردی ز دندانها بسی
    طبخها در اندرون هرکسی
    صد کریوه بود در حیوان فزون
    سرد و گرم روزگار ذوفنون
    تشنگی و گشنگی و رنج و درد
    بیش و نیش مار و مور و دود و گرد
    آنچه در انسانیت آمد بسر
    من چه گویم خود تو دانی برشمر
    چون ز انسانی بمیری ای اخی
    خواه بهشتی باش خواهی دوزخی
    در عقب عقبات بیحد باشدت
    طی آن عقبات هم می بایدت
    صد کریوه بیش اندر راه هست
    صد هزاران قصر هست و چاه هست
    از پس مرگت هزاران برزخ است
    صد بهشت و صد جحیم و دوزخ است
    گوید آن نادان که کاش از این جهان
    بازگردیدی یکی زین مردگان
    شرح آن عقبات گفتی سربسر
    دادی از احوال آن عالم خبر
    کاش یکتن سر برآوردی ز خاک
    تا بگفتی شرح گور سهمناک
    خود گرفتم مرده ای در بر کفن
    بازگشت آمد میان انجمن
    کی تواند گفت حال چین و روم
    یا فصول منطق و طب یا نجوم
    یا ز عرش و کرسی و شمس و قمر
    یا ز رؤیا و خیالات و فکر
    بلکه چون گندم شدی بار دگر
    می نگنجد در تو انسانی دگر
    خود گرفتم باشدت نطق و زبان
    تا کنی احوال انسانی بیان
    آن نباتات دگر را گوش کو
    گوش هم گر باشد آخر هوش کو
    تا نیوشند آنهمه گفتار تو
    پی برند از گفت تو اسرار تو
    همچنان گر سوی حیوانی روی
    فی المثل خر کره یا گاوی شوی
    کی توانی گفت احوال بشر
    گر بفهمند آن گروه گاو و خر
    مرده ای هم گر ز برزخ بازگشت
    گشت انسان با تو هم آواز گشت
    آنچه دیده است اندر آن اقلیم جان
    گنجدش کی در دهان یا در زبان
    لفظ بهتر معنی این عالم است
    آن معانی را سخن کی محرم است
    عالم روح است شهرستان غیب
    لیس فیه ی شبهة لافیه ریب
    شرح حالش را بیانی دیگر است
    محرم رازش زبانی دیگر است
    لفظها باید ز جنس آن جهان
    هم ز جنس آن دهان و آن زبان
    ور بگوید هم تورا آن گوش کو
    بهر فهم آن معانی هوش کو
    زین سبب در خواب اگر بینی شبی
    مرده ای را پرسی از آن مطلبی
    از تو بگریزد کشد در هم جبین
    ور بگوید از پس سیصد یمین
    باشد آنچه هیچ ناید کار تو
    نی شفای خاطر بیمار تو
    می نداند گفت زینرو ابکم است
    ور بگوید گوش تو نامحرم است
    این سخن را بس بود مشکل بیان
    شب گذشت و قصه ی ما در میان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha