«برندهٔ جایزهٔ ادبی رحمان بابا»
سالهاست که بیرون جهی ز دل،
شبها به گاه تیرگی مرگبار غم
درپیچوتاب موج سبکسیرِ آهِ من،
زی آسمان به سوز تمنا شدی بلند
لیکن نسوخت پردهٔ پندار گرمیات
برقی نزد شرارهات اندر نگاه من
نی رخنه کردهای به دل پاسبان او
تا باز گردد آن سوی این پرده راه من.
وز محرمان بزم حقیقت کنم سؤال
کای آنکه رستهاید ز غوغای مهر وکین