کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فردا که مهر با رخ تابان و آذری

    آهسته سر زند ز گریبان خاوری

    زی بحر آسمان شود از ساحل افق

    زرّینه‌کشتی فلک اندر شناوری

    عید آید و سرور بجوشد به سینه‌ها

    دل‌ها شود ز غصه و رنج و الم بری

    گردد فراخ ساحت جولان آرزو

    باز ایستد ز کج‌روشی چرخ چمبری

    آید به بزم عیش جوانان پاکدل

    دلدار شیشه‌پیکر و مهروی چون پری

    سیمین‌بران شوخ گهر دانه‌های دل

    از یکدگر برند به آیین دلبری

    باشد چو مار مست بر شاخ نسترن

    گیسوی تاب‌خورده به بازوی مرمری

    عاشق به نام عید ببوسد لب نگار

    هر آفتاب حُسن کند ذره‌پروری

    لیکن طلوع عید من آن‌صبح آرزو

    کاین‌سان غمم فزوده، به تلقین مفتری

    باری به عیدگاه محبت ز روی لطف

    آیا کند به حال من خسته داوری؟

    کابل، عید قربان ١۳۳٥

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha