کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای روزگار شوم!

    بر اخترم به دیدهٔ آلوده ننگری

    کاندر نگاه روشن صافی سرشته‌ای.

    خورشید زاده‌است

    پاکیزه‌گوهری که ز چشم فرشته‌ای

    بر برگ‌های گلشن قدس اوفتاده‌است.

    باری به‌هوش باش!

    لوث نگاه اهرمنان سیه‌درون

    هرگز غبار دیدهٔ پاکان نمی‌شود

    وین‌اختر مراد

    در تیره‌شب ز قافله پنهان نمی‌شود

    چون شعلهٔ حسد به دل مردِ بدنهاد.

    در آسمان دهر

    من آن‌ستاره‌ام که گریزد ز نور من

    اشباح رهزنان سیه‌دل به تیرگی

    تا در کمینگهی

    بر شبروان بادیه یابند چیرگی

    لیکن نمی‌رسند به این‌کوره‌ره گهی!

    ای مدعی بیا!

    دل را بری ز لوث گمان دار کاین‌گنه

    تا حشر ننگ هستی ارباب تهمت است

    بر من حسد مبر!

    نور چراغ سینهٔ من از محبت است

    وین شعله افتخار وجود ابوالبشر!

    کابل، آذر ١۳۴۰

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha